گندم

رویش طبعم بسان گندم است
شعر من موقوف درد مردم است
این زمین وقف جز گندم نداشت
سینه ام غیر از غم مردم نداشت

**
رفته ام وادی به وادی کو به کو
حرف مردم را شنیدم مو به مو
در نشاط و غم,عروسی و عزا
بود ساز مستمندان نارسا
سازشان را سنگ غم بشکسته بود
گوش ها کر یا که مطرب خسته بود
نی برادر سازشان بشکسته نیست
هستی چنگی پیر لیکن خسته نیست
سازشان را هست آوایی دگر
نشنود آهنگشان را گوش کر
من به گوش جان شنیدم سازشان
بود با من اینچنین آوازشان
راست قامت باش مانند قلم
تا شوی چون شمع در عالم علم
شعر بهر نان مگو از نان بگو
از تلاش و کوشش دهقان بگو
سبز باید بود سبز گندمی
شعر باید گفت شعر مردمی