نکته هایی از داستان رستم و اسفندیار شاهنامه ی فردوسی2
« واج آرايي»
اشتقاق
« جناس ناقص اختلافي » در جايگاه قافيه (يك هجايي)
« جناس ناقص اختلافي» در جايگاه قافيه(دو هجايي)
«جناس ناقص اختلافي» در جايگاه قافيه(سه هجايي)
«جناس ناقص اختلاتي» در جايگاه قافيه(چهار هجايي)
« واج آرايي»
139 ترا نيست دستان و رستم به كار همي راه جويي به اسفنـديـار
173 چگونه كشم سر ز فرمان شـاه چگونه گذارم چنين پيشگاه؟
534 بيامد دمـان تا به ايـوان رسيـد رخ زال سام نريـمان بـديـد
639 خجسته بزرگـان و شاهان من نياي من ونيك خـواهـان من
698 توآنـي كه پيـش نيـاكان مـن بزرگان بيـدار و پاكـان مــن
780 كجـا يافتستـم مـن از كيقباد به مينو همي جـان او باد شاد
810 بياساي چندي و، با بد مكوش سوي مردميياز وباز ار هوش
858 هميخواهش او همه خوارداشت زباني پراز تلخ گفـتـار داشت
975 بـيـارم ،نشـانم بـرتـخـت نـاز از آن پـس گشايم در گنج باز
1179هميگفـت زارا دو گرد جـوان كه جانتان شد از كالبد با توان !
1192 كـه پـروردگـارآن چنان آفريد بـرآن آفرين كاو جهـان آفريد
1351 دگر گنج سـام نـريـمان وزال گشايم به پيش تواي بـيهمال
143 بدو گفت گشتاسب تندي مكن بلنـدي بيـابي ،نـژندي مكـن
177 بدوگفت كـاي ژنـدهپيل ژيـان همـي خوارگيري زنيرو روان
927 دلت خيره بينـمهمي پـرسـتيز كنونهرچه گفتم ،همه ريزريز
589 سخن هرچه گويم همـه يادگير مشـو تيـز با پيـر برخيره خير
638 پذيرفـت سامـش زبي بچـگي زنـاداني وپيـري و غـرچـگي
729 كجا بسته بُدگيو و كاووس وتوس شدهگوش،كر،يك سراز بانگكوس
737 بيــاوردم از بـنــد كـاووس را همان گيووگودرز وهم توس را
882 همايون بُدي گـاهِ كاووسكـي همان روز كي خسرو نيك پـي
1465 مي ورامش و زخم چوگان وبار بزرگي و برخوردن از روزگـار
264به زاولنشستست و گشتستمست نگيرد كساز مست چيزي بهدست
607 بخنديــد از رستــم، اسفنديــار بدو گفــت كاي پور سام سـوار
719 چو رفتم همه بت پرستان بُدند سراسيمه برسـان مستـان بُدند
828 شكسته شود نام دستان سام ز زابل نگيرد كسـي نيـز نــام
106 كه او راست تا هست زاولستان همان بُست و غزنين وكاولستان
822 كه رستم زدست جواني بخست به زاول شدو دست او را ببست
2 مقدّمه هوا پرخروشو زمين پرزجوش خُنُك آن كهدل شاد دارد به نوش
25 پراز شرم و تشوير شد مادرش زگفتـه پشـيـمانـي آمـد بـرش
51 دل شاه زان در ، پر انديشه شد سرش را غم و درد هم پشه شد
91 از ايشان بكُشستم فزون از شمـار زكردار من شاد شـد شـهـريـار
281 بباشيم پيشش به خواهش به پاي زخشم و زكين ارمش بـازجـاي
742 چو ديد آن درفشان درفـش مـرا به گوش آمدش بانگ رخش مرا
1174 زنوش آذز گرد ، وزمهر نوش خروشيدني بود بـا درد و جـوش
71 ميانـش بـه خنجـر به دو نيــم نباشـد مـرا از كسي تـرس و بيم
592 به گيتي چنان دان كه رستم منم فـروزنـده ي تـخـم نيـرم مـنـم
1332 من امروز نز بهر جنگ آمدم پي پــوزش و نـام وننـگ آمـدم
789 شكم گرسنه ، روز نيم گذشت زپيكـار ، گفتـار بـسيـار گشـت
907 ميـازار كــس را كه آزاد مرد سـرانـدر نيـارد بــه آزار و درد
195 بدان تا بدو بـــازگـردد بـدي نبـاشـد بجـز فــرّه ي ايـــزدي
226 زدادار بايـد كـه دارد سـپـاس كه اوي است جاويد نيكيشناس
565 سپهبدزخواليگران خواست خوان كـسي را نفـرمود كاو را بخوان
727 كنون داد ده باش و بشنو سَخُن از ين نــام بـردار مــرد كَهُـن
665 همان عهد كيخسـرو دادگــر كهچون او نبست از كيان،كس ،كمر
اشتقاق
23 كه پيش زنـان راز هرگز مگوي چوگويي، سخن بازيابي به كوي
291 بيامد زديده مـر او را بـديـــد يكــي باد سرد از جگر بركشيد
356 هميخورد بهمن زگور اندكـي نَبُدخـوردنـش زان او ده يـكي
402 مگوي آن چه هرگز نگفتست كس بــه مـردي مـكن باد درقفـس
405 توبرراه من بر، ستيــزه مـريـز كه من خوديكي مايه ام درستير
419 بخواه آن چه خواهي و،ديگر ببخش مكن بردل ما چنين روز ، دخش
448 چو بشنيد ، بنشـست پيـش پدر بگفت آن چه بشنيده بُد دربه در
450 همه ديده پـيش پـدر يـازگفـت همــان نيـز نـاديده اندر نهفت
495 نشـايد گــذر كردن از راي تو گذشــت از بر و بوم،وزجاي تو
501 نمانم كه تاشب بمـــاني به بند و گــر بــرتو آيد زچيزي گزند
921 گرايـدون كه ترسي همي ازتنم مــن امــروز تــرس ترا بشكنم
1053 پراكنـده گشتنــد ز آوردگـاه غمي گشته مردان و ، اسبان تباه
1237چنين گفتكاين بد به دشمن رساد كــه برمن رسيـد از بـد بدنژاد
1238 تن رستم شيردل خسته شـد ازآن خستگي جان من بسته شد 1239 كز آن خستگي بيم جان است وبس برآن گونه خسته نديدست كس 1276 چنين گفت سيمرغ كاز راه مهر بگــويم كنـــون باتو راز سپهر
1340 اگر كشتنيم، او كشد ، شايــدم همان نيز اگر بنـد فــرمــايدم
1370 كه چندين بپيچيم كه اسفنديار مـگـر سـربپيچـانـد از كارزار
1437 سوي چاره گشتم زبي چارگي بـدادم بـدو سـربـه يك بارگي
1460 بكوشيد تا لشكر وتاج و گـنج بـدومـانـد و،من بمانم به رنج
1469 كه تو بگذري زين سخن نگذرم سخن هرچه گفتي به جاي آورم
1492 پس من تو زود آيي اي مهربان تـواز من مرنج و مرنجان روان
1592 نه سيمرغ كشتش نه رستم نه زال تو كُشتي مراورا ، چو كُشتي منال
1627 زگردون گردان كه يارد گذشت خـردمند گـرد گـذشته نگـشت
172 وليكـن نبــايـد شكستـن دلـم كه چون بشكني ،دل زجان بگسلم
« جناس ناقص اختلافي » در جايگاه قافيه (يك هجايي)
تاب آب 35
تاب باب 149
|
|
پشت مشت 1562
تخت بخت 20-202-476-702-732-
836-1413-1539-1563
تخت سخت 79
خاست راست 1468
خواست راست 1259-1482
راست كاست 234
راست تر كاست تر1293(دو هجايي)
راستي كاستي 1300(دوهجايي)
سخت بخت 938-1026-1455-
گفت جفت 89-851-1342-1505
مست دست 264-575-1084
نيست است 697
هست دست 166-418-491-701
ساج تاج 1183
عاج تاج 98-979-1470
گنج رنج 95-261-770-1278-1460-1611
بلخ تلخ 1585
بود دود 1236
داد ياد 240
درد كرد 1188-1404-1431-1502-1607
درد گرد 1095
زود بود 1377-1630
سود بود 1027
شاد داد 1008
شاد ياد 1463
كرد گرد 138- 1588
مرد درد 907
جوش نوش 2 مقدمه-1081-1176
رخش بخش 123-465-733-1244-1261
فَش كش 61
كيش خويش 1537
نوش توش 804-806-1088
نوش هوش 1094
هوش دوش 179
هوش گوش 1223-1388
صف كف 1083
پاك باك 1411
پاك خاك 231-1500
خاك چاك 1054-1177-1392-1395-1544
خشك مشك 1290
جنگ چنگ 234
رنگ جنگ 1137
ننگ جنگ 1099-1265-1332
ننگ رنگ 823
گنگ جنگ 900
پيل نيل 156-399-452-580-1407
زال يال 296-443-1245-1329
سال زال 627-1602
فال يال 194
جام خام 793
جام نام 613
جم دم 1420
خشم چشم 151-165-268-423-617-
912-1097-1306-1321-1538
رزم بزم 765-1023
روم موم 253
سام دام 135-553
سام نام 277-647-650-828-1158
شرم نرم 1541
كام جام 388
مرد سرد 894
مرد كرد 830-1566
بار گار 1465
ببر گبر 934-993
برسر 641-1014-1079-1217
پر فر 631-1256
پير تير 1487
پير گير 120-1182-1195-1197
تير شير 1258
تير گير 1195-1197
چهر مهر 387-1250-1612
دور پور 330
زر سر 982
زور هور 114-1368
سير دير 1222
سور دور 410-1485
گار كار1432
گور شور 328-1018
گير خير 589
وير گير 211
تيز خيز 1549
چيز نيز 640-956
خيز ريز 1569
راز ساز 1003
گرز برز 1132
گز رز 1297-1304-1366
ناز باز 975
پس كس 1000
توس كوس 729
كس بس 518-1044-1239-1655
پيش بيش 217
پيش خويش 741-843-1089-1157-1291-1338-
« جناس ناقص اختلافي» در جايگاه قافيه(دو هجايي)
بخَست بجَست 546-822-1608
بزد سزد 1376
بماند براند 1002
پسر پدر 475
دميد چميد 1311
فرود درود 968
كشيد چشيد 43-637
وزد سزد 282
دراز فراز 557-725
كوشش پوشش 1486
فروغ دروغ 272-472-521-1567
تنم زنم 1383
چِيَم كِيَم 100
دهيم نهيم 470
نهم دهم 13-1037
ايران شيران 14
ايوان ديوان 931-1542
ايوان كيوان 1198
بران گران 223
بريان گريان 544-658-1135-1200
جوان توان 1179
جهان زمان 1360
جهان نهان 103-258-495-628-673-682
-835-1121-1423-1570-1577
داستان باستان 1-1508
روان جوان 183-954-1414
زمان ممان 1644
زنان كنان 1548
ژيان ميان 21-711
سران گران 84-209-1048-1050
عنان سنان 59-871-972
كمان گمان 925-1120-1374-1458
گمان زمان 56-174-739-1272
ميان بيان 1202
ميان زيان 656
ميان كيان 785
نشان فشان 1221
نشان كشان 1098-1559
همان زمان 394
ويران ايرن 279-1252
بسته خسته 78-500-737-1138-1238
بنده زنده 108
تيره خيره 1218
خنده بنده 873
رده زده 63
سياه سپاه 1526
همه رمه 90-680
بپوي بگوي 862
دهي نهي 1540
عاري كاري 517
كسي بسي 122-137-170-396-569-1625
گاري ياري 1467
دانيهمي خوانيهمي 169
شاهيهمي خواهيهمي 140
گويدهمي مويدهمي 13 مقدمه
«جناس ناقص اختلافي» در جايگاه قافيه(سه هجايي)
115 كه چون اين سخنها به جاي آورد ز من نشنوي زين سپس داوري
645 دلت بيـش، كـژّي بپـالدهمــي روانـت ز ديــوان ببــالــدهمي
1628 تو آني كه بودي و ، زان بهتري به هنـد و به قَنّـوج بـر مهتـري
966 ز خواهش كه گفتي بسي راندهام بـدو دفتـر كهـتري خـوانـدهام
1029 بگــو تــا ســوار آورم زابـلي كـه باشنـد بـا خنـجـر كابــلي
210 همه شهر ايران بـدو زنـدهانـــد اگـر شهـريـارنـد و گر بندهاند
193 همي چوب زد بر سرش ساروان ز رفتـن بمـاند آن زمان كاروان
648 همان سام پور نريمـان بُدَسـت نـريمـان گُرد از كريمان بُدَست
584 به پيري سوي گنج يازان تر است به مهر و به ديهيم نازان تر است
1284 جهان يادگار است و ما رفتني به گيتي نماند به جز گفتني
«جناس ناقص اختلاتي» در جايگاه قافيه(چهار هجايي)
1035 چه بايد مرا جنگ زابلستان و گر جنگ ايران و كابلستان؟
زابلستان كابلستان 1513
52 نبينـد بـرو بـوم زاولسـتـان نداند كس او را به كاولستان
زاولستان كاولستان 106
861 ترا هر چه خوردي فزايند باد بد انـديشگـان را گزاينده باد
فزاينده گزاينده